اولین آرایشگاه
26/2/92 6 و نیم صبح بیدار شده بودی و طبق معمول دلت برای بابا جون تنگ شده بود.رفتیم پایین.صبحانه خوردی و یکم خودتو برای بابا جون لوس کردی و با هم رفتید آرایشگاه.اونجا ساکت و آروم روی صندلی نشسته بودی و تکون نمیخوردی.تا آخر کار که موهاتو سشوار کشیده بودن تکون نخورده بودی! بعدشم توی کالسکه ات نشونده بودنت و برات شبکه پویا گذاشته بودن و یکی از آرایشگرها که نا شنوا هست باهات بازی کرده بود تا بابا جون کارش تموم بشه .فیلمش موجوده.دیگه واقعا مرد شدی فرشته من . حساب بانکی و بزرگ شدن تو دو ماه بود به حساب آتیه ی بانک ملت که برات باز کردم پول نریخته بودم.یه روز صبح رفتم و برای 3 ماه پول ریختم.وقتی اومدم خونه برات تعریف کردم که حساب برات...
نویسنده :
مامان
17:54