کیارشکیارش، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره

یک مرد کوچک

دیگه مرد شدی

14/2/92 اولین باری که زمان معاینه ی پزشک گریه نکردی. برای چکاپ نوبت داشتیم.با بابا جون رفتیم ملاصدرا .همین که به ساختمان پزشکان رسیدیم پرسیدی کجا میخواهیم بریم.بهت گفتم برای اندازه گیری قد تو میریم.میترسیدم اسم دکتر بیارم بزنی زیر گریه.چون توی خونه مدام کنار دیوار می ایستی و ازم میخوای قدت رو علامت بزنم با این کار آشنا بودی.خیلی طول کشید نوبتمون بشه چون خانم دکتر تا یک روز قبل خارج بود و تازه برگشته بود .فکر میکنم به خاطر همین هم اون روز خوش اخلاق تر از قبل بود.فکر میکردم وقتی بریم داخل مطب گریه رو شروع میکنی ولی خیلی راحت روی تخت معاینه نشستی و به قربون صدقه های استاد من گوش دادی! با خودم میگفتم برای معاینه ی گوش دیگه حتما گریه میکنی ول...
15 ارديبهشت 1392

چکاپ پایان 18 ماهگی

امروز صبح درست وسط کار یادم اومد از  4 ماه پیش نوبت دکتر داشتی.به مادرجون زنگ زدم و گفتم و زود کارامو کردم و اومدم خونه ی مادر جون و با هم بردیمت دکتر.گفت یه بچه کاملا سالمی و هیچ مشکلی نداری خدارو شکر. توی راه برگشتن داشتیم با مادر جون میگفتیم لهچه شما خیلی شیرازی شده که یه ذفعه خودت گفتی: پلو (با کسره پ و تشدید لام بخونید)(pellow) !  آخه در حالت عادی میگی پله! ولی تا کلمه ی شیرازی رو شنیدی گفتی پلو ! خیلی خندیدیم. همیشه به چراغ میگی حاق ولی وقتی میگم شیرازی بگو میگی حاقو...یا مثلا به آقا میگی آقاقو که ما بخندیم! خیلی ناقلا شدی پسر....   ...
4 شهريور 1391

17 ماهگی

دیروز صبح آقا کیارش رو بردم مرکز بهداشت تا وزن بشه آخه 15 ماهگیش بستری بود و نتونستم ببرمش. از همون اول وقتی وارد شدیم فهمید گول خورده و به جای ددر اومده اونجا.شروع کرد به گریه کردن .هر کاریش میکردم کارت رشدشو که دستش بود نمیداد که بدم به خانم بهورز! میگفتم بده میگفت نه! اوندا...به شمت در اشاره میکرد یعنی بیا بریم بیرون.به زور رو وزنه نشوندمش .قدش رو هم سریع گرفتیم  و با بابا رفتن بیرون.وزنش ده کیلو و صد گرم بود قدشم 80 .به نسبت  کاهش وزنی که به خاطر اسهال داشت وزنش بد نبود.  
28 تير 1391