کیارشکیارش، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره

یک مرد کوچک

سفرنامه کیش

٢١/٧/٩١_٢٤/٧/٩١ ٩ صبح جمعه پرواز داشتیم .همراه مادر جون و بابا جون به فرودگاه رفتیم .کیارش با بابا جون مشغول گردش توی فرودگاه و دیدن غرفه ها بود.یه لحظه که ازش غافل شدیم سر خورد و سرش زمین خورد.چقدر حس بدی دارم وقتی زمین میخوری مامان.توی بازرسی قبل از سالن ترانسفر از خانمه ترسید و گریه کرد.همونجا بابا برای دو تا کشتی تفریحی بلیط گرفت با تخفیف! بالاخره سوار هواپیما شدیم(آخرین نفرها) و با وجودی که کلی با هم تمرین کرده بودیم کیارش خجالت کشید و به خانم مهماندار سلام(Hello) نگفت اما خانمه بهش به به داد و کیارش کلی خوشحال شد.طبق معمول کلی شیر خورد موقع ارتفاع گرفتن هواپیما تا گوشش کیپ نشه و بعدشم از سر و کله من و بابا بالا رفت.توی سالن وی آی پی...
6 آبان 1391

سفرنامه 2_کیش

کیارش و مامان و بابا یه سفر چند روزه به کیش داشتن .یه سفر هیجان انگیز با یه وروجک بازیگوش به اسم کیارش که البته اسم خودشو گذاشته ساسان ! گاهی هم دوست داره خودشو هادی صدا کنه.البته وقتی کیارش صداش کنن هم برمیگرده و جواب میده! کلا ایشون همه ی اسمها رو بلدن بگن به جز اسم خودشون. هم خوش گذشت هم کلی خسارت جانی و مالی بهمون وارد شد.مثل برق گرفتگی آقا ساسان و شکسته شدن مانیتور دوربین توسط یه صدف دریایی پرت شده به وسیله بابا.آقا ساسان تمام مدت انگشتاش توی دهنش بود و داشت نیش درمیاورد.کنار دریا رو خیلی دوست داشت و با بیلی که همراهش برده بود ساعتها کنار آب بازی میکرد و اصلا از آب نمیترسید و میزاشت ما چند تا نفس راحت بکشیم.کلا سفر پر حادثه ا...
26 مهر 1391
1