اختلاف یه پسر دایی با دختر عمه اش
دیشب که مامان بزرگ و عمه زهره اومده بودن خونه مادر جون کیارش جوگیر شده بود و برای اینکه نشون بده راه رفتن بلده دوتا دستشو میگرفت بالای سرش و هی راه میرفت وراه میرفت و راه میرفت! خسته هم نمیشد.حالا اگه خودش تنها بود عمرا بلند نمیشد راه بره و ترجیح میداد گاگله کنه...
عروسک نی نی شو داد به زهرا دختر عمه اش و چند ثانیه بعد بهش اشاره کرد که بهش پس بده اما زهرا عروسکو بهش نداد...کیارشم عصبانی شد و یه جیغ بنفش سرش کشید...بنده خدا زهرا کوچولو تا حالا جیغ این مدلی نشنیده بود یه متر پرید هوا! بعدم رفت سرجاش نشست.از اون به بعد دیگه کیارش اصلا میونش با زهرا خوب نشد و تحویلش نگرفت.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی