کیارشکیارش، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

یک مرد کوچک

آآآم باغ !

1391/4/20 1:56
نویسنده : مامان
367 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز بابا خونه بود و عصر میخواستیم بریم هایپر خرید کنیم.هیچی تو خونه نداشتیم.وروجک که از خواب بیدار شد اونقدر به مادر جون گفت:( آآآآآم آآآآآم  بابا باغ..........آآآآآم آآآآآم بابا باغ...) که مجبور شدیم واقعا با ماشین ببریمش باغ!آخر کارم ما موندیم و کلی خرید نکرده!

میونه اش با عمو شاهرخ خیلی خوب شده...مخصوصا که همیشه مواظبشه و توی باغ هرجا بره میره دنبالش که زمین نخوره.کیارشم حسابی سواستفاده میکنه و به عمو (عمی ) دستور میده تا هی کلمن آب روباز کنه و آب بریزه تو لیوان و کیارش ببره پای گلا خالیش کنه....نه ده بار بلکه هزار بار...

آخر شب که شام خودیم تازه یادش اومد به خاطر بابا جون رفته بوه باغ و اونقدر نق زد (نق که چه عرض کنم داد زد) که بابا جون بغلش کرد و کلی گردوندش و لی به هیچ وجه حاضر نبود با ما برگرده خونه.به زور سوار ماشینش کردیم اما هم گریه میکرد و میگفت مامان در! آخه درو بسته بودم که نتونه برگرده بغل بابا جونش یادش مونده بود.نصفه شبم تو خواب بیدار میشد و هی میگفت : مامان...در...بابا...niniweblog.com

قربون اون روح لطیفت برم که اینقدر همه چیزو ثبت میکنه...آخه تو چرا اینقدراحساساتی هستی مامان؟

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان سید کوچولو
21 تیر 91 0:48
پدر سالاری مال قدیم بود....حالا فسقلی سالار