کیارشکیارش، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

یک مرد کوچک

شیرین زبون ما

1391/6/11 1:44
نویسنده : مامان
362 بازدید
اشتراک گذاری

Moon & Starدیشب با کیارش رفتیم پارک آزادی.توی راه ماه رو تو آسمون پیدا میکرد و میگفت : مامان ...ماه.هر بار که ماشین تغییر مسیر میداد دوباره تو آسمون رو نگاه میکرد و دنبال ماه میگشت.یه بار که ماه دیده نمیشد نزدیک بود گریه کنه براش!

کوه دراک رو نشونش دادم ...تا آخر هی میگفت مامان ...کو .

Moon & Starبه پارک که رسیدیم خیلی شلوغ بود.اول توی بغل باباش به نی نی هایی که سوار قایق توی آب بودن نگاه میکرد و توضیح هم میداد: بابا...نی نیا...آپ.

بعدش بردیمش ماشین سواری .ازین ماشینایی که پول میندازن توش و تکون میخوره.همه ی نی نی ها ی هم سنش قشنگ روی ماشینا نشسته بودن و آم آم میکردن اما ایشون بیشتر از دو دقیقه روش طاقت نیاورد.آخه ایشون پشت ماشین واقعی نشسته و آم آم کرده این که براش چیزی نیست که ...واقعا نمیدونم چرا اینقدر با همسنهاش متفاوته.گاهی فکر میکنم هایپراکتیوه ...

یه بادکنک هم براش خریدیم. که کمی سرگرمش کرد اما کلا خیلی خسته بود و نای راه رفتن نداشت.از کنار یه اسباب بازی فروشی رد شدیم و ایشون خودش یه تریلی قرمز انتخاب کرد.بابا دوباره گذاشتش وسط اسباب بازیها تا ببینه کیارش همونو میخواد یا الکی برداشته که گل پسر بازم همونو برداشت و فوری برد رو زمین شورع کرد به آم آم کردن.

Moon & Starبعدشم رفتیم بابا بستنی و دوتا بستنی خوشمزه خوردیم با دو تا لیوان عرق شاطره و خاکشیر.یه قیف بستنی هم برای کیارش گرفتیم .آخه هر دفعه فقط نون بستنی رو میخورن ایشون! البته از عرق هم خوشش میومد و فورت فورت با نی میخورد.توی راه برگشت هم بیهوش شد .البته تا صبح سه بار بیدار شد و ساعت 5 و نیم دیگه نخوابید.دست منو گرفت و بردم بالا توی اتاق خواب و تلو تلو خوران با چشمای پف کرده رفت سراغ کمد و درشو باز کرد و وقتی دید جارو سرجاشه خیالش راحت شد و شروع کرد به سخنرانی برای مامان.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مهدیس
19 شهریور 91 8:38
سلام خاله جونی میشه امروز تو وب کودک من به عکس شماره ی6مهدیس رای بدی؟ فقط تا فردا وقت داریما! فقط کافیه تو نظرات بنویسید:رای من مهدیس شماره ی 6. گل پسرتم ببوس منتظر رایت هستم بازم میام وبتون