کیارشکیارش، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

یک مرد کوچک

میشمارم دو سه

1391/8/26 15:40
نویسنده : مامان
357 بازدید
اشتراک گذاری

٢٧/٨/٩١

کیارش میگه دو ...سه ...و خودشو پرت میکنه رو باباش که روی مبل خوابش برده و بیهوش شده!

بعد میگه بابا ...بی شو؟ یعنی بابا بیهوش شدی؟

اونوقت چون باباش جوابی یهش نمیده چون خوابش سنگینه میاد پیش من میگه: مامان بابا بی شو !

خوب منم از خنده روده بر میشم دیگه...

دیشب کف پاش زخم شده اومده میگه مامان ته پام بووه...ممی بده ...ته به به...

یعنی من پام بو شده ممی بده تا به به بشم!

امروز صبح رفته بودم بیرون بوقتی برگشتم همش شیر میخواست منم مجبور شدم ببرمش بیرون تا یادش بره.با هم رفتیم کالسکه سواری... رفتیم شیرکاکائ. و بستنی خریدیم .نزدیکای باغهای پشت خونه  سه تا هاپو وسط کوجه خوابیده بودن .ماهم رفتیم پیششون که کیارش هاپو ببینه.کیارشم پیاده شد و رفت پیششون بستنی بخوره.یهو یه خانمه پشت سرمون داد میزد مارو صدا میکرد.منم بهش اشاره کردم گفتم با منی؟ گفت آره.رفتین نزدیک سگا...کاری باهاتون ندارن؟ منم گفتم نه اینا با ما چیکار دارن؟ خیالتون راحت ...بنده خدا اما چند دقیقه مات و مبهوت وایساده بود مارو نگاه میکرد.فکر کنم ازینکه بچه رو برده بودم نزدیک سگا میترسید.نمیدونست ما یه هاپو داریم که وقتی کیارشو میبینه در میره!به هرحال بعد از مدتی دید ما کوتاه نمیایم رفت.چشمکآخه اگه آدما هم مثل حیوونا بودن خوب بود.سگ که الکی به کسی حمله نمیکنه.اگه اذیتش کنی حمله میکنه.سگ هار هم اینقدر آروم رو زمین نمیخوابه که!اینم عکس هاپومون .قتی نی نی بود.

هاپوی کیارش

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

سپیده
26 آبان 91 19:49
http://koodakeman91.niniweblog.com/
ستاره زندگی
27 آبان 91 12:48
فرشته‌ها از امشب صبوي غم مي‌نوشن دوباره اهل جنت پيرهن سياه مي‌پوشن التماس دعا
ستاره زندگی
27 آبان 91 12:49
منم بودم میترسیدم واقعا چه دل وجراتی