کیارشکیارش، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

یک مرد کوچک

مهربان من!

1393/4/3 12:38
نویسنده : مامان
409 بازدید
اشتراک گذاری

مشغول بازی با کیارش بودم که یه دفعه غیبش زد. درو باز کرده بود رفته بود پایین. خیلی طول نکشید که دیدم مثل یه بچه گربه برگشت و پرید تو خونه و درو بست و قفل کرد. بعدشم انگار نه انگار اتفاقی افتاده اومد سراغ ادامه ی بازی. چند دقیقه بعد زنگ درو زدن. مادرم بود . یهو از جاش پرید و یواش گفت : ولش کن ولش کن درو باز نکن. بعدم گفت : مامان لیدا رفتم اون کفشه رو که دوستش داشتی مال خودت بود از خونه ی مادر جون برات آوردم.من که فکر میکردم منظورش اون دمپاییه اس که چند روز پیش دادم به مادر جون گفتم : باشه ولی مامان من اونو داده بودم بهمادر جون چون پاش درد میکرد . خلاصه درو باز کردیم و مادرم اومد داخل. کاشف به عمل اومد ایشون رفتن کفش اسپورتی که مامان بزرگ از استرالیا برای مادرم آورده رو آوردن بالا و توی جا کفشی قایم کردن.چرا؟ چون من وقتی دیده بودمش گفته بودم چقدر قشنگن و یه بار پوشیده بودمشون.

یعنی تو عمرم کسی اینطوری بهم محبت نکرده بود! تا دیده بود من دوسش دارم رفته بود برام آورده بودش. الهی من فدای مهربونیات بشم...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

ساخته ها نمدی
3 تیر 93 12:39
سلاااام وبتونه عالیه ما تو کار نمیدم عروس‌ک های نمدی ریسه اسم حلقه عروسک انگشتی..... بیاین وبمون ما قیمت فوق‌العاده زدیم ۴۰ درصد تخفیف خدافظ
رضوان
3 تیر 93 15:53
الهی عزیزم..چ پسر مهربونی.بخاطر مامانش خودشو ب ابو اتیش میزنه