جاروبرقی
دیروز ظهر توی اتاقت باهات بازی میکردم.یهو رفتی جلوی جارو برقی پشت در نشستی و هی برای خودت یه چیزایی میگفتی و به من نگاه میکردی.آخرشم دیدی من نمیفهمم منظورت چیه شروع کردی به بای بای کردن به جاروبرقی! منم گفتم جاروبرقی بابای .بعدشم شما گفتی : د د .فکر کنم منظورت این بود که جاروبرقی از اتاقت بره بیرون! آخه اصلا ازش خوشت نمیاد!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی