کیارشکیارش، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

یک مرد کوچک

مهمونی مامانی

1391/1/24 4:24
نویسنده : مامان
488 بازدید
اشتراک گذاری

دیشب خونه مامان بزرگ من مهمون بودیم ...همه جمع بودن.کیارش راه میرفت...دستشو میگرفت جلوش انگار که فرمون ماشین تو دستشه و راه میرفت و راه میرفت و راه میرفت.خاله ها دور سالن نشسته بودن و دست میزدن و میخوندن و کیارش اون وسط راه میرفت و دست میزد و یه کمی هم با دستاش نی نای نای میکرد.سر سفره جلوی بابا جون نشسته بود و دستشو کرده بود تو طرف سالاد .خیلی با دقت تیکه های خیارو جدا میکرد و میخورد.

دیروز صبح وقتی بیدار شد دید پنجره اتاقش بازه ...فوری گفت بابا ...از تخت رفت پایین و منم به خیال اینکه الان مثل همیشه گاگله میکنه و برا خودش باری میکنه به خوابیدنم ادامه دادم اما بابا چون که صداشو شنیده بود براش سوت زد و کیارشم دیگه نتونست طاقت بیاره ...وقتی چشامو باز کردم دیدم رو زمین نیست و داره تند تند راه میره که بره سمت پله ها  و بابا جونشو ببینه...فوری از جام پریدم که بگیرمش...دیگه غیر قابل پیش بینی شده پسرم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

بهار(مامانی شهراد)
27 فروردین 91 12:13
سلام عزیزمخوشحالم که دوست خوبی مثل شما دارم که همیشه بهمون سر میزنید وبه فکرمون هستین.بابت احوالپرسی تون هم ممنونمپسرگلمو به جای من 1000 تا ماچش کن. . .