کیارشکیارش، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره

یک مرد کوچک

قضا بلا

1391/1/26 12:47
نویسنده : مامان
400 بازدید
اشتراک گذاری

دیشب بابایی اصرار کرد یکی از کاراشو انجام بدم.قرار بودمواظب شما باشه تا کارم تموم شه.اما خودش هواسش پرت شدو شما افتادی خوردی به لبه صندلی چرخ خیاطی.بغلت که کردم دهنت پر از خون شده بود.اونقدر وحشت کرده بودی که نفست بالا نمیومد.زدم پشتت و بهت گفتم کریه کن.گریه که کردی بهت شیر دادم.بعدش دیگه کلا خونش بنداومد و گریه نمیکردی اما خودم اونقدر گریه کردم که تو هم از ناراحتی من گریت گرفت.کلی هم با بابایی دعوا کردم و گفتم دیگه کارشو انجام نمیدم.البته تقصیر بابایی نبود.یه لحظه هر دومون هواسمون پرت شد و مشغول حرف زدن شدیم.فکر میکردم دیگه دندون بالاییت شکسته و خیلی ناراحت بودم اما وقتی با هزار تا ترفند دندوناتو نگاه کردم دوتاش سرجاش بود.یه کم لبت ورم کرده بود .واسه همین گفتم حتما دندونت نشسته توی لبت.اما نمیزاری دقیق دهنتو نگاه کنم که...

خدا منو ببخشه که اینقدر بلا سرتو میاد.الهی قربون گریه هات برم که زود زود تموم میشن زندگی من.

من هنوزم ناراحتم و اگه فرصت کنم بازم گریه میکنم.ناراحت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامانی درسا
26 فروردین 91 7:18
مامانی پسرم یه مرد کوچکه فقط تو مواقع اضطراری گریه میکنه . انشاالله از حادثه بد خدا دورت کنه گل پسر.
نگین مامان رادین
27 فروردین 91 14:06
الاهی فدای دلت مامانی چی کشیدی ،ایشاالله دیگههیچ وقت هیچ حادثه بدی براش رخ نده از طرف من ببوسیدش