واکسن 18 ماهگی
روز چهارشنبه 25/5/91 آقا کیارش همراه با مامان و مادر جون و بابا رفتن مرکز بهداشت برای تزریق واکسن 18 ماهگی و بعد از کلی جیغ و داد و گریه بالاخره اجازه دادن واکسن زده بشه .
اول که برای قد و وزن وارد اتاق شدیم حواسش رو پرت کردم به نی نی کوچولوی که داشت شیر مادرشو میخورد و بعد از نشستن رو ترازو دوباره شروع به گریه کردن کرد .قدشو به زور اندازه گرفتیم و دور سرش رو هم اندازه نگرفتیم.خودم قبلا اندازشو گرفته بودم.خانم بهورز ازم پرسید سه تا کلمه میگه یا نه؟ منم گفتم ایشون 0 -50 تا کلمه میگن سه تا که چیزی نیست!(آیکون یه مامان ذوق زده ندید بدید)
بعد از اون توی سالن انتظار نشستیم تا بهورز مسئول واکسن ویالای واکسن رو تحویل بگیره و تو اون مدت گل پسر دایم نگاهش به سقف بود و سیمای برق مرکز بهداشت رو میشمرد! وقتی هم یه سیم جدید کشف میکرد همچین با تعجب انگار که یه چیز مهم کشف کرده باشه میگفت : مامان...اون.....بق و با انگشتش بهش اشاره میکرد.
بعد از اینکه وارد اتاق تزریق واکسن شدیم دوباره شروع به گریه کرد و منم انواع واقسام قصه ها رو درباره نقاشی شیر روی دیوار براش تعریف کردم تا کمی ساکت بشه. بالاخره قصه ی واکسن زدن ها هم به آخر رسید و تا 6 سالگی از این بابت راحتیم.
پسرکم تا الان که جمعه اس درد داره و لنگ لنگون راه میره.تبش هم دیشب خیلی کم شد و نیازی به استامینوفن نبود.تا اونجایی که میشد با پاشویه بدنش رو خنک کردم تا نیازی به دارو نباشه.حسابی از اشتها افتاده و غذا نمیخوره.امیدوارم امروز کاملا خوب بشه .هرچند توی این دوروز هم دست از بازیگوشی برنداشته و لنگ لنگون آتیش میبارونه.