کلاه جدید
15/8/91
امشب بابا چون یه کلاه نقابدار جدید برات خریدن.آخه اون قبلی رو کیش گم کرده بودیم.خیلی ازش خوشت اومد.میزاشتی رو سرت و میرفتی جلو آینه خودتو میدیدی و من ذوقتو میکردم و تو کیف میکردی و دستاتو باز میکردی و میدویدی میومدی تو بغلم.3 بار این کارو تکرار کردی.بابا علی فکر کنم یه کم حسودی کرد به ما دوتا!بعدشم نصف پیتزای بابا جون رو با هم نوش جون کردیم ...تو هم که حاضر نبودی کلاهتو در بیاری.نقابشو میدادی پایین اونقدر که مجبور میشدی سرتو بگیری بالا تا دوروبرتو ببینی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی