دومین محرم
پارسال همچین روزایی:
یه هفته مونده به محرم توی دوربین فیلمبرداری بابا جون عزاداری دسته حسینیه محلمون رو دیدی و کلی دنبال زنجیرت گشتی!ماشالا به این حافظه! جدا یادت مونده بود ؟ برات از تو کمد پیدا کردم و کلی تمرین زنجیر زنی کردی مامان.
شب اول محرم با هم رفتیم تماشای دسته ی حسینیه محله.بابا توی خونه موند.حسابی زنجیر زنی تماشا کردی و نزدیک به یک ساعت جیک نزدی.چند روز بعد توی خونه زنجیرتو برداشته بودی میزدی روی شونه ات و میگفتی: شهید...آقا ...حنزین....منم باورم نمیشد تو خودت اینو یاد گرفته باشی.بعضی وقتها هم سینه میزدی و میگفتی یا حنزین...یا حنزین.البته چند روز بعد درست حسین رو ادا کردی.
اگه فقط خودم تصمیم گیرنده بودم اسمت الان امیر حسین بود.حیف که دوربینمون خرابه و نمیتونم ازت فیلم بگیرم.واقعا حیف.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی