کیارشکیارش، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

یک مرد کوچک

تولد مادر جون

1391/10/9 4:32
نویسنده : مامان
376 بازدید
اشتراک گذاری

6 دیماه سال هزار و سیصد و نود و یک

پارسال این روزا مادرجون توی بیمارستان بودن و چقدر من استرس داشتم.مادرم تنها توی بیمارستان بود و من به خاطر تو نمیتونستم پیشش بمونم.یه بار صبح میرفتم بیمارستان و یه بار شب.هر بار هم تورو میبردم با خودم.چقدر خوب شد که اون چیزی که فکر میکردن نبود.اما اینکه یه چیز غیر منتظره بود همه رو نگران کرده بود.4 روز npo  بودن خیلی سخته.اما مادرم تحمل کرد.خداروشکر که امسال تونستیم توی خونه براش یه جشن کوچولو بگیریم و کنار هم باشیم.وقتی برای خریدن کیک رفتیم آلما همش منتظر بودی کیک رو بگیریم ببریم تو ماشین.مواظب بودی بابا علی حتما پشت سرمون بیاد.مبادا کیک تورو نیاره! بلند داد میزدی میگفتی : بابا علی بیا....بابا علی زود بیا.... .قتی هم کیک رو گذاشتیم رو صندلی عقب کلی غر زدی که مال منه و بیارینش و این حرفا.منم مجبور شدم همراهت بیام عقب بشینم.کلی هم به کیکه ناخنک زدی.البته به جای مادرم هم شمع فوت کردی.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

نوشين مامان آريا
9 دی 91 9:48
خدا را شكر ايشااله هميشه شاد و سلامت كنار هم باشيد
بابای دوقلوها
11 دی 91 12:02
تولد مادر جون مبارک انشالله که همیشه سلامت باشه