تله پاتی
دیشب بابا علی رفت اصفهان . ازونجایی که خیلی خسته بودی شب راحت خوابیدی اما انگار میترسیدی منم جایی برم مرتب بیدار میشدی و منو میخواستی.وقتی دیدم میترسی بردمت پیش بابا جون اما اونجا هم مرتب بیدار میشدی و گریه میکردی.دوباره اومدیم بالا و تا 4 صبح بازی کردی و. آروم شدی و مطمئن که من قرار نیست جایی برم وبعد تا 10 صبح خوابیدی. بابا علی هم میگه دیشب خوابش نبرده و معتقده با همدیگه تله پاتی دارید.امیدوارم هیچ وقت از همدیگه جدا نشید عزیزان من .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی