کودک نابغه من !

کیارشم ...من ازون مادرایی نیستم که فکر میکنن بچشون بهترین و باهوشترینه.همیشه همونطور که هستی میبینمت نه کمتر و نه بیشتر.پدر و مادرم وقتی از کارایی که میکنی تعریف میکنن به باهوش بودنت اقرار میکنن.بهم میگن تو هم وقتی بچه بودی اینطوری نبودی و کیارش از تو خیلی باهوشتره.میگن این که بچه ای زود به حرف بیاد نشانه باهوش بودنش نیست ولی اگه دامنه لغات گسترده داشته باشه و مفاهیم پیچیده رو درک کنه قطعا باهوشه.دیشب از تلویزیون برنامه رادیو هفت رو میدیدم. پسر 4 سال و نیمه ای رو دعوت کرده بودن به اسم رادین.موهای فرفری و بورش بلند شده بود و چشماشو هم پوشونده بود.وقتی صحبت میکرد تازه فهمیدم تو چه نابغه ای هستی! فقط حرف نمیزنی ...قصه میگی.همه چیز رو میفهمی.گاهی اینکه خیلی بیشتر از سنت میفهمی نگرانم میکنه. تا چند ماهه پیش منتظر بودم بزرگ بشی و بتونم همه چیزو برات توضیح بدم.اما حالا میبینم اصلا نیازی به توضیح نیست! همه چیزو قبل ازینکه بگم فهمیدی...چند تا از نمونه هاشو برات یادگاری مینویسم.:

چند شب پیش رفته بودیم خونه ی آقا جونت.وقتی آقا جون از سرکار برگشتن بغلت کردن و تو هم فوری یه لامپ سقف اشاره کردی و براش توضیح دادی که سوخته و باید عوض بشه.گفتی باید به آقای سلیمی پول بدی و لامپ بخری.آقا جون یه هزارتومنی گذاشتن تو جیبت تا وقتی میخوای پانتومیم لامپ خریدن اجرا کنی بی پول نباشی.بعدم ازت پرسیدن سبیل بابات چی شده و تو گفتی باد برده! بعد که رفتین سراغ نقاشی کشیدن به آقا جون گفتی باد بکشه. آقا جون برات مثلا باد کشیدن و ازت پرسیدن باد چیکار میکنه؟ منم داشتم با خودم میگفتم کیارش این سوالو نمیتونه جواب بده.بعدم گفتم شایدم بگه باد درختارو تکون میده.داشتم تو ذهنم تمام داده های توی مغزتو مرور میکردم ببینم با توجه به اون چیزایی که شنیدی و یاد گرفتی چی ممکنه جواب بدی...که یه دفعه تو گفتی باد میاد سبیل باباعلی رو میبره!  هم خندم گرفته بود هم تعجب کرده بودم ازینکه هرمفهومی رو به صورت معکوس هم بلدی و به همه چیز فکر میکنی و کاملا درکش میکنی.

 قبلا بهت میگفتم ستاره ی من  ...تو ستاره منی....حالا چند روزیه که ازم میپرسی: مامان...من ستاره ی تو هستم؟؟میگم آره عزیزم تو ستاره ی منی. باز میپرسی : هر روز روشن میشم؟ میگم آره عزیزم تو ستاره ی درخشان منی هر روز میدرخشی.بعد میگی مامان برام ستاره بکش.وقتی میکشم میگی خوب سیم هم براش بکش.اونوقت من که نمیفهمم چرا ستاره باید سیم داشته باشه میگم ستاره که سیم نداره مامان! ولی تو میگی: نه ...میخوام بزنم به پشتم روشن بشم! اونوقت من تازه میفهمم که تو چقدر بیشتر از من میفهمی!! کاملا متوجه شدی که لامپ با برق روشن میشه و هرچیزی که بخواد روشن بشه باید سیمشو توی برق بزنن.جالبتر اینه که خودتو اینقدر عالی با ستاره شبیه سازی کردی...و میدونستی باید سیمتو توی برق بزنن تا روشن بشی....فدای اون روشن شدنت بشم من ستاره من....

گاهی وقتا یه قسمت از آهنگهایی که شنیدی رو با خودت زمزمه میکنی...مثلا بعضی وقتها میدیدم داری با خودت میگی دلم جوونی کرده.بعد از چند روز فهمیدم این یه تیکه از آهنگیه که توی ماشین از محسن چاووشی شنیدی! بعضی وقتها میگی : یواش یواش آروم آروم اومدم در خونتون...وتا آخر این ترانه رو میخونی...چون بابا علی توی خونه اینو میخونه.دو شب پیش رفتیم خونه ی آقا جون .برای عروسی عمو حمید بلندگو و میکروفون گذاشته بودن و مبلهارو جمع کرده بودن.تا وارد شدیم رفتی بغل عمو حمید و بهش گفتی ایشالا مبارکت باشه! اونم میگفت من اولین تبریکمو همین الان شنیدم.آخه قبل از رسیدن توی ماشین داشتیم ایشالا مبارکت باد میخوندیم.بعدم بابا علی میکروفون رو جلوت گرفت و ازت خواست شعر یه روز آقا خرگوشه رو بخونی.من بهش گفتم این یکی رو بلد نیست اما تو خیلی قسنگ خوندیش و من باز تعجب کردم! و چند دقیقه بعد زهرا رفت جعبه شیرینی رو که همسر آینده عمه شهره آورده بود بیاره به ما تعارف کنه که مامانش دوید سمتش و سرش داد زد و دستشو به علامت زدن تکون داد براش و گفت کتک میخوای؟ اونم زد زیر گریه و تا آخرش سر لج بود و آروم نداشت.بالاخره بچه رو تا نزنن زدن یاد نمیگیره.

امشب عروسی عمو حمیده. دلم میخواد بهت  خوش بگذره نازنینم.

اینم یه نمونه از آخرین ورژن نقاشیهات.ابرهارو من کشیدم و قرمزها رو تو.مثل من ابر و بارون کشیدی.همیشه میگی برام هد هد بکش منم بلد نیستم به جاش مینویسم هدهد.

اینم یه نونه از نظمهایی که به اسباب بازیهات میدی.برای اون فیله و سگه صندلی درست کردی و نشوندیشون دور یه میز.نمیدونم چی تو ذهنت بود که اینو درست کردی.

اینجا هم داری فکر میکنی

لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم