مورچه
کیارش دیروز مورچه توی حیاط رو مسخره میکرد! وقتی با خاله جون رفته بود توی حیاط که آفتاب بگیره یه مورچه دیده بود .مورچه هی از روی دیوار میافتاده و کیارشم بلند بلند قه قه میخندیده ازش! خاله هم که میبینه کیارش بالاخره از یه چیز خوشش اومده با کاغذ مورچه رو مینداخته و کیارش بلند بلند میخندیده.بیچاره مورچه!