اولین آرایشگاه
26/2/92
6 و نیم صبح بیدار شده بودی و طبق معمول دلت برای بابا جون تنگ شده بود.رفتیم پایین.صبحانه خوردی و یکم خودتو برای بابا جون لوس کردی و با هم رفتید آرایشگاه.اونجا ساکت و آروم روی صندلی نشسته بودی و تکون نمیخوردی.تا آخر کار که موهاتو سشوار کشیده بودن تکون نخورده بودی! بعدشم توی کالسکه ات نشونده بودنت و برات شبکه پویا گذاشته بودن و یکی از آرایشگرها که نا شنوا هست باهات بازی کرده بود تا بابا جون کارش تموم بشه .فیلمش موجوده.دیگه واقعا مرد شدی فرشته من .
حساب بانکی و بزرگ شدن تو
دو ماه بود به حساب آتیه ی بانک ملت که برات باز کردم پول نریخته بودم.یه روز صبح رفتم و برای 3 ماه پول ریختم.وقتی اومدم خونه برات تعریف کردم که حساب برات باز کردم که وقتی بزرگ شدی پولدار بشی و خونه بخری و عروس بیاری.بعد بهت گفتم میخوای عروس بیاری؟ تو هم یه کم خجالت کشیدی و با یه لبخند گفتی :آره! بعد دفترچه حسابتو نشونت دادم .یکم که بررسی اش کردی گفتی: مامان من بزرگ شدم.منم فکر کردم میخوای بگی زن میخوام! بهت گفتم خوب حالا که بزرگ شدی چیکار کنیم؟ تو هم گفتی : پس خونم کو؟؟؟ خونه ی من کو؟؟؟
اینم یکی دیگه از اون سوالهات بود که نمیدونستم باید چی جوابتو بدم!