تمام یک ماه گذشته
سلام
مدتی بود از عکس گرفتن و عکس گذاشتن غافل شده بودم.این روزها خیلی سرم شلوغه و فرصت کافی برای انجام کارهای متفرقه ندارم اما هروقت نا امید میشم و کم میارم فقط یه مرور کوچولو روی عکسای کیارشم کافیه برای اینکه دوباره پر از انرژی بشم و ادامه بدم.
در یکی دو ماه گذشته روزهایی بودند که سه تایی با هم پارک میرفتیم و کیارشم اول از همه ماشین رالی رو امتحان میکرد:
یا روزهایی که توی باغ بابا جون با هم آلبالو چیدیم و کیارش اره بابا علی رو از صندوق عقب برمیداشت و خیلی جدی شروع میکرد به بریدن چوبها:
یا بعد از ظهرهایی که توی خونه میموندیم و دوتایی با هم کارگاه بازی میکردیم و کیارش میشد آقای نجار و من میشدم مشتری...
کیارشم مرد شده و بازوهاشو به من نشون میده و میگه میبینی چقدر قوی ام؟؟
یا روزهایی که سه تایی با هم میرفتیم دروازه قرآن و مقبره ی خواحوی کرمانی و کیارش از دیدن آبشار بالای کوه ذوق زده میشد و با هم بلال و فالوده میخوردیم:
و بازی هر روزه ی کیارشم: آب بازی روی تراس و شستن کباب پز بیچاره که الان دیگه زنگ زده از بس شسته شده:
خدایا شکرت به خاطر تمام این روزهای معمولی که با وجود فرشته ای مثل کیارش خاص شدند.
لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم