کیارشکیارش، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره

یک مرد کوچک

آقای آتش نشان + زرشک پلو با مارمولک!

1/2/92 من بالا بودم و کیارش هم پایین  مشغول بازی با مادر جون بود.یه دفعه دیدم تون صداشون عوض شده و مادرم انگار ترسیده از چیزی.فوری رفتم پایین .توی راه پله ها صدای مادرم میومد که میگفت درو باز کن کیارش...منم فکر کردم رفتی تو دستشویی درو از پشت قفل کرده . ولی دیدم رفتی توی آشپزخونه و وقتی مادرم رفته بیرون درو از پشت با کلید قفل کرده.مادرم خیلی ناراحت بود میخواست زنگ بزنه به بابا ولی من گفتم فایده نداره و دیر میشه باید زنگ بزنیم آتشنشانی .خلاصه هرچی بهت میگفت درو باز کن هی الکی کلید رو میچرخوندی و میگفتی من که باز کردم! منم میدونستم گذاشتیمون سر کار ...بهت گفتم کیارش عزیزم درو باز کن مامان یه ماشین بزرگ برات خریدم بیا نگاش کن ببین خو...
2 ارديبهشت 1392

اولین آب هویج بستنی 27/1/92

شب مثل همیشه هوس شربت پرتقال کردی و طبق معمول باید من توی لیوان شربت رو میریختم تا تو از یخچال آب بریزی روش.صندلی برات گذاشتم و آب ریختی و یه کم خوردی و رفتی سراغ فضولی تو یخچال.بابا علی آب هویج گرفته بود و گذاشته بود توی یخچال...ازم پرسیدی این چیه گفتم آب هویج...میخوای؟ گفتی نه...یه کم که گذشت گفتی مامان ازین میخوام.منم توی یه استکان برات ریختم و خوردی.بعدم هوس بستنی کردی ...منم به فکرم رسید بستنی رو بریزم تو آب هویج ببینم میخوری یا نه.خوردی ولی فقط نصف استکان! همینم خوبه ..من که اصلا آب هویج بستنی دوست ندارم... دیگه برات بگم که بعد از یک ماه دیشب اومدی گفتی مامان لیدا شیمس خوب شده ؟؟ باورم نمیشد داری سراغشو میگیری.بهت گفتم آره خوب شده......
29 فروردين 1392

باغ من

25/1/92 تازگی ها دیگه شب پیش ما نمیخوابی.میری پایین پیش بابا جون.روز هم که اونجایی.وقتی میام پیشت اونقدر دلم برات تنگ شده که همش میخوام بغلت کنم و ببوسمت اما خیلی خوشت نمیاد.عوضش وقتی خودت داوطلبانه میای تو چشمام زل میزنی و میخندی و لپمو میکنی و بوسم میکنی از فرصت استفاده میکنم و محکم بغلت میکنم.دیشب چوب لباسی اتاق بابا جون رو کشیدی و افتاد روی سر بابا جون و کلی درد گرفت.صبح هم تا 10 و نیم خواب بودی.بیدارت کردم و همه با هم رفتیم باغ .این دفعه رفتیم باغ خودمون.بعد از یکسال بالاخره با تموم شدن قسطهای خونه تونستیم بهش سر بزنیم .از همون اول باغ رو تقسیم کردی و اولی رو برداشتی برای خودت.شیر آبش رو پیدا کردی و بازش کردی .میرفتی داخل ببینی آب میا...
25 فروردين 1392

اولین خرید

 شنبه هفته گذشته (3/12/91) وقتی با بابا رفته بودیم میوه فروشی کیارش کیسه نایلون برداشته بود و خودش میوه سوا میکرد! موقع رفتن هم یه به برداشت گذاشت تو کیسه و داد به آقای میوه فروش تا بکشه و پولشو داد و برد توی ماشین!
10 اسفند 1391