دومین یلدا
امسال شب یلدا خونه اقا جون بودیم.فقط عمه زهره بود .عموحمید و عمه شهره تهران بودن.کلی حرف زدی و شعرخوندی براشون.بااون کلاه هندونه ایت کلی ذوقتو کردن مامان جون.تا سبزی توی سفره دیدی گفتی عمو سبزی فروش!اقا جون هم فوری شعر عمو سبزی فروش برات خوندن و تو کاملا حفظ شدی و براشون خوندی!همه چیز خوب بود تا 9شب که شما رفتی تو اشپزخونه به مامان جون گفتی هندونه بیارن.مامان جون هم ذوقتو کردن و زود هندونه اوردن گذاشتن جلوی بابا علی تا قاچ کنه.البته ذوق کردنشون کنترل شده اس چون وقتی زهرا هست اگه ببینه کسی به تو توجه میکنه خودشو میکشه.اما تو اونقدر شیرین شدی که دیگه نمیتونن جلوی خودشون رو بگیرن!خلاصه بابا علی اولین قاچ هندونه رو به تو داد و همین باعث شد زهرا ...