کیارشکیارش، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

یک مرد کوچک

خواب ناز فرشته ی من

ساعت ١٢ و نبمه ولی بابا هنوز نیومده.بی خوابی به سرم زده. اومدم بهت سر بزنم دیدم توی خواب نازی.برخلاف همیشه که روی شکم میخوابیدی الان دل بالا خوابیدی ٤ دست و پاتو باز کردی و به جای اینکه پتو روی تو باشه تو روی پتویی! الهی من فدای خوابیدنت بشم عزیز دلم.اگه بیدار نمیشدی حتما ازت عکس میگرفتم. خدایا فرشتمو ازم نگیر....
7 آبان 1390

پله

امروز خونه ی مامان بزرگ بودیم زهرا دختر عمه شما که یک ساله ونیمه است از پله رفت بالا جلوی چشمای شما و الان که اومدیم خونه شما داری از پله میری بالا! از زهرا یاد گرفتی مامان؟
7 آبان 1390

عزیز من هشت ماهه شده!

عزیز من امروز هشت ماهه شدی و من خیلی خوشحالم از اینکه فرشته ای مثل تو رو دارم.تو روز به روز شیرین تر میشی و من روز به روز بیشتر به تو وابسته میشم.            امروز قرار بود بریم برای قد و وزن که چون بابا مرخصی گرفته بود تا کارهای  بانکی رو انجام بده قرار شد یه روز دیگه شما رو ببریم چکاپ که من به خاطر این موضوع از شما معذرت میخوام! در عوض توی راه برات یه کلاه خوشکل خریدم  و یه جعبه شیرینی به مناسبت ٨ ماهه شدنت. امروز توی بانک حسابی همه رو سرگرم کرده بودی.بلند بلند آواز میخوندی و ماما و بابا  و دد میگفتی و میخندیدی.ماشالا به اون صدای بلندت مامان.همه برمیگشتن نگات...
28 مهر 1390

دست دست

کیارش عزیزم23 مهر سال نود برای اولین بار دست زد. پدرم یه دستگاه گرامافون قدیمی دارن که مال حدود 35 سال پیشه.کلی هم صفحه ی قدیمی ایرانی و خارجی دارن.وقتی من کوچولو بودم خیلی از آهنگاشو گوش میکردم.چند تاشو بیشتر دوست داشتم که مال گروه مدرن تاکینگ بود.چند هفته پیش پدرم برای کیارش هم همون آهنگ رو گذاشته بودن و کیارش خیلی دوست داشت .به حدی که وقتی آهنگ شروع میشد اونم باهاش میخوند و جیغ میزد و کلی دست و پا میزد.دیشب پدرم نبودن اما من و مادرم دستگاه رو روشن کردیم و آهنگ برادر لویی رو گذاشتیم.نمیدونین چقدر کیارش ذوق کرد !  نشوندمش روی زمین و خودم دست میزدم .اونم برای اولین بار دست زد!  باورم نمیشد اینقدر این آهنگو دوست داشته ...
24 مهر 1390

فضولیهای آقا کیارش

امروز آقا کیارش حسابی همه ی خونه رو زیر پا گذاشتن و همه چیزو با دستای خودشون بررسی کردن.از محتویات کشوها گرفته تا دمپایی حمام که عاشق گل روش شده بود .کشوی جورابای منو باز کرد و همه جورابامو ریخت بیرون.پسرم به ریشه ی قالی خیلی علاقه داره !.فرشها رو میزنه بالا و زیرشونو نگاه میکنه . ریشه هاشونو میکشه و میخوره !تا میام یه کم درس بخونم میاد سراغ کتابم و شروع میکنه به ورق زدن و خوردن! مجله های نظام پزشکی که شدن اسباب بازیش!همه رو پاره کرده. شبها هم که قربونش برم ...10 میخوابه 11 بیدار میشه شیر میخواد دوباره میخوابه تا 12 .بیدار میشه شیر میخوره .دوباره میخوابه تا 12 و ده دقیقه ...دوباره میخوابونمش...باز 10 دقیقه بعد بیدار میشه.خلاصه تا 2 همی...
23 مهر 1390

اوخ شدم!

فکر کنم کیارش بازم میخواد دندون در بیاره.اخه همه چیزو گاز میگیره.تند تند خودشو میرسونه به من و هر جایی از بدنم که دم دستش باشه رو گاز میگیره! منم دادم میره هوا..ولی مجبورم با لبخند داد بزنم آخه میترسه.هی دندون میگیره دست منو.منم همش میگم آخ آخ ....اوخ شدم اوخ شدم...اونم منو نگاه میکنه و میخنده و دوباره دندون میگیره.تازه فکر میکنه چقدرم من از اوخ شدن خوشم میاد! راستی از دیروز تا حالا بعضی وقتها چیزی رو که خودش داره میخوره مثلا پستونک  رو از دهنش در  میاره و میگیره طرف دهن من و زل میزنه به من! حتما میخواد منم بخورم دیگه! قربونت برم که به فکر مامانتی عزیزم!       ...
19 مهر 1390

هفت ماهگی

پسر عزیز من سه روزه که هفت ماهش تموم شده . ٢٨ شهریور بردمش پیش دکترش برای چکاپ. وزن:٧٧٥٠ قد:٦٩ دور سر:٤٤و نیم این ماه کم وزن اضافه کرده بودی منم حسابی نگران هستم.برات سرلاک خریدم اما هنوز بهت ندادم آخه شیر خشک داره و میترسم حساسیت داشته باشی.عوضش حسابی غذا میدیم بهت تا بخوری.نون سنگک . سوپ.حریره بادوم.زرده تخم مرغ.بابایی همیشه بهت انگور میده بخوری اما من مخالفت میکنم ولی کو گوش شنوا! شما هم که خیلی دوست داری. فکر کنم مجرای اشک چشم چپت هم گرفته  چون همش اشک میریزه از چشمت.الهی من فدای اون چشمای قشنگت برم  فرشته آسمونی. هر روز موقع شیر دادن ماساژ میدم چشمتو تا باز شه .خدا کنه باز شه و احتیاج به عمل...
16 مهر 1390

تکامل من

من وقتی 1 ماه و نیم داشتم برای اولین بار آغو گفتم البته خیلی آروم اول مامان باورش نمیشد که من اینکارو کردم اما وقتی روزای بعد تکرارش کردم باور کرد.وقتی 3 ماه و نیمه بودم غلط زدم و به شکم خوابیدم.از اون به بعد توی خوابم غلط میزنم و تا صبح رو شکم میخوابم هیچی هم جلودارم نیس! از 4 ماهگی دلم واسه غذاهای سفره آب میشه.حمله میکنم به سمت غذا ولی از جلوم برش میدارن .قاشقمو میگیرم دستم و میکنمش تو دهنم ولی بهم غذا نمیدن! از 5 ماهگی شروع کردم به پوف پوف کردن و آواز خوندن.ادای مامانمو هم در میارم وقتی لباشو تکون میده و پوف پوف میگه.وقتی میزارنم زمین فوری به شکم غلط میزنم و 360 درجه دور خودم میچرخم.بعدم خسته میسم و گریه میکنم تا یکی بیاد بغلم کنه. ...
16 مهر 1390

گاگله کردن من

خوب...نی نی های خوشکل خوشمزه باید به عرضتون برسونم که من دیروز یعنی 14 مهر سال 90 که 7 ماه و 17 روز داشتم به سلامتی و به میمنت و مبارکی بالاخره گاگله کردم و همه هم کلی ذوق منو کردن و تشویقم کردن و خدا رو شکر کردن. اولین نفری که گاگله کردن منو دید مادر جون بود که دید من 3 قدم گاگله کردم و به مامانم گفت .اما مامانم فکر کرد مثل قبلا که سینه خیز میرفتم اینکارو کردم و باورش نشد.منم برای اینکه نشون بدم چقدر بزرگ شدم و دیگه بغلی نیستم شب که مامانم جلوی کامپیوتر نشسته بود و داشت زیر چشمی منو میپایید از این ور اتاق خودمو رسوندم اونور و رفتم پیش پنکه مورد علاقم و مامانم کلی قربون صدقم رفت .البته بعدشم من ذوق زده شدم و سرمو محکم از بغل کوبوندم به پنکه...
15 مهر 1390

سینه خیز

راستی من چند روزه که میتونم سینه خیز برم .اول رو دوتا دستم بلند میشم بعد دوتا زانومو خم میکنم  بعدش چند بار سرمو میدم جلو دوباره میدم عقب  ...چند بار این کارو تکرار میکنم مثل حرکت شنا زدن بعد که مطمئن شدم میتونم برم جلو خودمو پرت میکن جلو.مامانم خنده اش میگیره از این کار من .عکسمو مامانم بعدا میزاره ببینید! دندونم هم چن دروزه لثمو شکافته اما هنوز خیلی بیرون نیومده.منم که اصلا نمیزارم مامانم دندونمو ببینه.همش دهنمو محکم میبندم.   ...
22 شهريور 1390