بهانه ای برای جشن
6/7/91 از یه هفته قبل وسوسه شده بودم جشن یک سالگیت رو روز تولد بابا برگزار کنم .هم بهانه ای بود برای جمع شدن فامیل هم دیگه ناراحت نبودم که چرا نتونستم یک ساله شدنت رو جشن بگیرم. اول نظر مادر جون رو پرسیدم و وقتی دیدم فداکارترین مادر دنیا رو دارم که حاضره در سخت ترین شرایط هم کمکم کنه بیشتر مصممم شدم اینکارو انجام بدم.بابا هم موافق بود و خیلی دوست داشت خانواده خودش رو مهمون کنه و خوشبختانه فرصتش فراهم شد. قرار شد مادر جون سالاد الویه درست کنن و سمبوسه رو هم من از بیرون سفارش بدم .سفارش کیک و بقیه کارا رو هم با بابا دوتایی انجام دادیم.دوست داشتم کیک کفشدوزک برات سفارش بدم.خوشبختانه قنادی آلما هم کیک مورد نظر من رو سفارش میگرفت هم خیلی...